¸ܓܨخط خطی ܓ.ܨ
.ܓ .ܨܓܨخط خطی های ذهن من¸ܓ.•ܨܓܨ.¸¸ܓܨخط خطی ܓ.ܨ
.ܓ .ܨܓܨخط خطی های ذهن من¸ܓ.•ܨܓܨ.¸برف
1. چند ساعتی هست که برف می بارید و آنقدر که زمین را سفید پوش کرد. هوس کردم که کمی روی برف قدم بزنم.
خوبی راه رفتن روی برف این است که احساس می کنی که وجود داری. با خودم فکر می کردم که چه خوب می شد اگر تمام مسیر زندگی ما پوشیده از برف بود تا که می دیدیم وضعیت اکنون ما حاصل پیمودن چه مسیری بوده...
همش تقصیر تویه...
فهمیدم که چقدر نگران حال منی
حتی اینم فهمیدم که چند بار بغض تو خوردی
وقتی که گفتی واسه خودت متاسفی که در این مواقع که من آشفته ام نمی تونی کمکم کنی
اون موقع که گفتی تقصیر تو بوده
می خواستم داد بزنم آره مریم همش تقصیر تویه اما...
اما این غرور لامصب
شایدم این دل وا مونده نذاشت
چون می دونستم که تا یک ساعت گریه می کنی
ولی خوب همش هم تقصیر تو که نبود...
ولی خیلی دلم می خواست همش رو تقصیر تو بندازم و کلی سرت داد بزن بگم
ببین، منو ببین ، ببین با من چکار کردی ...
نگات وقتی از هم خداحاظی کردیم خیلی غمگین بود
الان که رسیدم خونه و مسیجت به دستم رسید که نوشتی
"که تو تک تک لحظات باهاتم و زندگی واسم لذتبخش نیست اگه خیال کنم که ناراحتی ..."
نتونست آرومم کنه
با اینکه می دونم که با تمام وجودت می خوای به من کمک کنی
اما بی فایدست...
خط خطی های پشت چراغ قرمز
۱۰۰... مدتهاست که دیگر مرا به خیر کسی امید نیست....
۸۵ ... سر زد به دل دو باره غم کودکانه ای / آهسته می تراود از این غم ترانه ای
باران شبیه کودکی ام پشت شیشه است / دارم هوای گریه خدایا بهانه ای
۶۰ ... در آرامش ترافیک مدتها بین آهنگهایم سرگردان بودم تا همه چی آرومه از حمید طالب زاده رو پیدا کردم. دروغ بزرگیه اما شیرین!... دیگر تا انتهای مسیر همین... گوش کردم... چند بار... نمی دانم از که گرفته ام اما دمش گرم و سرش خوش هر که بود.
۵۰ ... حوصله کن زیرا خواهیم رفت...
اما یادت باشد ... همیشه تو میروی، همیشه من می مانم...
۳۵ ... آلزایمر بهترین مریضی در دنیاست. استعدادش را دارم امیدوارم هرچه زودتر به سراغم بیاید تا دیگر بطور مطلق هیچ کس و هیچ چیزی را به یاد نیاورم. آن موقع دیگر از دیدن کسی ناراحت نمی شوم. برای کسی دلتنگ نمی شوم و بدیهای دیگران به یادم نخواهد ماند.
۲۰... ای کاش می شد به صرف قهوه ای دعوتت کنم. در سکوت محض... که بیایی و بی آنکه حرفی رد و بدل کنیم قهوه ای بخوریم و بعدتر تو بروی و پشت سرت را هم نگاه نکنی. و من بمانم و رفتنت را نظاره کنم. بی آنکه حرفی بزنم...
چراغ سبز شد....
عاشق کشی
دیشب که تنها بودم درجه دقتم رفته بود بالا... فهمیدم که آدم تنها که میشه
غم و غصش قدر یک دنیا میشه! میره یک گوشه پنهون میشنه اونجا واسش مثل یه
زندون می شه!(هه هه شعر گفتم
)
واقعا تو این زمونه هیچ کسی یار کسی نیست جز خود آدما ،
داشتم
به این فکر می کردم که واقعا چرا من نمی تونم تنها زندگی کنم . راستش
اخلاق دیگران رو من تاثیر جالبی نگذاشته ، تو این زمین که فقط آدمای خاکی
توشون زندگی می کنن بعضی ها یه سری شغل دارند...
یه شغل برام جالب بود اونم این که بعضی دیگه کارشون شده عاشق کشی...
عشق رو به بازی می گیرند و از این یار به یار دیگری . تروریست عشق همین هان!کاش می شد با اینها هم مبارزه کرد...
من هیچ وقت نخواستم عشق و فراموش کنم یا بخوام باهاش بجنگم
خسته
شدم از این دنیا نه بلکه از موجودات بی رحم خاکی ! یکی از سخت ترین
کارهائی که تو زندگیم دیدم و تجربه کردم انتخاب بین عشق و غروره...غرور
رو نمیشه رها کرد بخاطر عشق !
یک بار اما غرور رو زیر پا گذاشتم و چوبشو خوردم .
اما
می دونم روزی میرسه که دیگه لازم نیست بین عشق و غرورت یکی رو انتخاب کنی
و اون روز من خوشبخترین مرد روی زمینم چون دیگه هیچ کس شغل عاشق کشی شو به
رخ من نمی کشه!!!
عاشق رو باید از خودت برونی
عاشق رو باید از خودت برونی ...
ناجوانمردانست ، مگه نه؟!!!
اما راه حل اینکه عشقت برات بمونه متاسفانه همینه مگه نه؟!!
دنیای عجیبه ضاهری فریبنده داره اما اگر کمی فکر کنیم می بینیم جز یار تو یار کسی یار تو نیست چون کار گذشت جز در انکار تو نیست
غرور
میدونی همه بهم می گن کنارت بذارم
یه وقتایی اما ته ته ته مغزم داد میزنی :
آهای تو به من احتیاج داری . منی که اسمم غروره
و این تویی که باید بیوفتی به پای غرورت ، لبریز بشی از اون چیزی که حقته ، بشکنی زیر بار سنگینی که صداش میکنن آزادی ..... تا بفهمی که هنوز وجود داری
حالا که همه ترکم کردن جز تو
رواست غرورم را کناری بگذارم؟...
سیم آخر
امروز تصمیم گرفتم بزنم به سیم آخر
وقتی زدم به سیم آخر سوختم
آخه لخت بود
منم از حموم اومده بودم بیرون با بدن خیس...